داستانهای کوتاه فوق العاده زیبا
نوشته شده توسط : مصطفی خالقی

مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند :چرا دیر می آیی؟

جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژیزیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !

یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کردکه دیگر دیر سر کار نیاید...

www.1818.mihanblog.com




:: بازدید از این مطلب : 214
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: